من و موهام



تنهایی؟ عجیبه. مثل اینه که به یکی بگی "میدونم تو، تویی. منم، خودمم. ولی میشه یه لحظه بیای و من بشی؟ میشه یه دقیقه انقدر اهمیت بدی که تبدیل به خودِ من بشی؟"
اگه تو جمعی بودی سرتُ چندبار برگردوندی و هر چندبارش با یه نفر چشم تو چشم شدی. سرحرفُ باهاش باز کن. لبخند بهش بزن. اگه می‌بینی حالش بده، ادای ادم‌های نگران ُ دربیار.
چقدر دارم‌چرت می‌بافم.
اصل موضوعُ بگم؟
وسط یه خونه پر از آدمم که حس می‌کنم هیچ‌جایی برای من نیست. جایی که آدمها طعنه شده جزوی از رومزه‌شون. اگه چیزی نگن، امتیاز اون روزشون رو از دست دادن.
یه خونه که فقط یه کنج داره واسه کز کردن. که ازقضا تاریک هم هست.
خونه‌ای که همه رو تووش می‌شناسی ولی انگار غریبه‌ن. طوریکه سعی می‌کنی موقع حرکت بدنت بهشون نخوره. به همه‌ی رفتارهات به طرز عجیبی پاسخ میدن. در مقابل گریه‌هات بهت زل میزنن و توو نگاهشون "چه مرگشه باز" هست. آدمهایی که هیچ سررشته ای تووی دلداری دادن ندارن ولی میگن و حالت بدتر میشه.
خونه‌ای که جای دو نفرش خالیه. بااینکه یکیشون هست. ولی جای اون "مهربون و دلواپسِ حواس جمع"اش کمه. اینی که ما داریم اون روی "خیرسرت بزرگ شدی" و "حالت خوب نیست؟اوکی"اش رو داره.
اصلِ اصلِ موضوعُ بگم؟ اگه پلک‌مو بکشی پایین، از تووی مویرگهاش تنهایی داره میزنه بیرون.‌ بوی نا میده تنم. فرشته ها دارن بحث میکنن "حالش خیلی گهه" رو چجوری به زبون قشنگ و مودبونه خودشون برگردوندن که حق مطلب ادا بشه و بزنن روی شونه چپم.


یجایی خوندم "بعض از مردم خجالتین، پس اگه یه بهونه‌ای نداشته باشن، هیچوقت حس واقعی‌شون رو نمیگن‌." و باعث شد فکر کنم که " بخاطر همینه توی فیلمها آدم‌ها لحظه‌ی قبل مرگ‌شون به احساساتشون اعتراف می‌کنن .‌. شاید پیش خودشون میگن، از مرگ که بدتر نیست شایدم هست، بخاطر همین درست قبل مرگ‌شون میگن."


بین این همه فرمول که نوشتید برای محاسبه شتاب و نیرو و سرعت و زاویه و ضلع فلانِ مثلث، کاش چیزی هم برای محاسبه مقدار فاصله‌ی لازم از کسی تا دیگر مجبور نشوی دلشوره و غم را همزمان تجربه کنی، هم می‌نوشتید. قول می‌دهم این یکی به کار همه می‌آمد.

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Text.maryam سبحان حاجی زاده پایان نامه و پروژه های دانشجویی مدادومدار bakhtafarid مجله webking برتر فایل مطالب اینترنتی دانشنامه دفاعی